شور شیدائی -اشعار Farzaneh Sheida

اشعار فرزانه شیدا - fsheida-f.sh

شور شیدائی -اشعار Farzaneh Sheida

اشعار فرزانه شیدا - fsheida-f.sh

قصه ای حقیقی :( کبوتر )

  

 

چندروزی کبوتری تو ی خونه , بدون آ شیون وآب ودونه 

 

 

اسیر پنجره های بسته شد 

اونقدر زد به شیشه تا خسته شد 

 

 

نمیدونست راه رفتنش کجاس 

از کجا اومده از چپ یا که راست 

 

 

تا که نزدیک میشدم پر میکشید 

خودشو به شیشه های هی میکوبید 

 

 

اونقدر با غصه چش بهم میدوخت 

که دلم بحال اون طفلکی سوخت! 

 

 

نه آب ودونه میخورد نه میخوابید 

نگاهش به شیشه بود با صد امید 

 

 

هرچی که براش یبردم نمیخورد 

دیدنش منو بیادم میآورد 

 

 

هردومون در آرزوی پرواز  

هردومون با زندون غم دمساز 

 

 

هردومون در آرزوی یه نفس 

نفسی براحتی دور از قفس 

 

 

هردومون بفکر پرکشیدنیم 

رفتنو به اسمون رسیدنیم 

 

 

پشت شیشه ها همه شادی وشور 

منو اون از شادی ورهائی دور 

 

 

شیشه, زندونی واسه چدائیمون 

یه قدم فاصله تا رهائیمون 

 

 

ولی هردومون ز پرواز ناامید , "شیشه ها" اسارتو میدن نوید! 

 

 

همه جا کبوترا تو آسمون 

 منو اون , اسیر بازی زمون 

 

 

سرنوشت اونو به این قفس کشید 

طفلکی کبوتر ناز وسفید 

 

 

منو هم یه جور دیگه زندونی کرد 

 اسیر خونه ز تنهائی ودرد 

 

 

عاقبت دلم نیومد کبوتر, بمونه خسته وتنها پشت در 

 

 

 

شیشه رو برای اون باز کردم 

اونو تشویق واسه پرواز کردم 

 

 

کبوتر با شادی وشور پرید 

پرزنون رفت و به آسمون رسید 

 

 

 

حالا آخرش بگم  :  

 *خواجه نوری*(رئیس شرکتم درایران*)  

انگاری  از مرحله  خیلی دوری 

 

اون کبوتر توی خونه ی ما بود 

 تو راه پشت بومه همینجا بود 

 

شاید که درا شده بسته بروش 

دلم ازاسارتش اومد  بجوش !  

 

 

این آپارتمان صدتا پنجره , واسه آدما خودش دردسره! 

 

 

من خودم موندم کدومش بهتره  

دیگه وای بحال اون کبوتره!!!

 

نمیدونم چطوری شده اسیر 

  حالا واسه هرکاری هم , شده دیر 

 

 

اینجوری بهت بگم من آقا جون 

ته این قصه رو هم خودت بخون:

  

 

من اونو از اینجا آزاد کردم !!!

 دل ویرونشو آباد کردم 

 

حالا تو بگو مال فلُونی بود , خوب دیگه بچگی ووجونی بود!!!  

واسه دادزدن دیگه خیلی دیره 

 دادنزن ! این دل شادم میگیره ! 

 

(( هر پرنده ای برای پروازه)) 

 منکه از کارم شادم , بی اندازه 

 

بزار اون بره به لونه ی خودش 

 پی زندگی و خونه ی خودش! 

 

((خوبه آدم ترو زندونی کنه؟!  ترو توی یک هلُفدونی کنه؟!*)) 

 

 

واسه چی اونو اسیرش میکنین؟؟ 

 طفلی رو از غصه پیرش میکنین؟؟!! 

 

 

اگه مال کسیه کبوتره , حالا بچه رفته وجاشم تره !

 

شادیم اینجوری آشوب کردم 

 ولی آخرش بگم :خوب کردم!!!

 

فرزانه شید/14 مهرماه 

 

پنجشنبه / 1362 

 

وختم قصه:
 

  

آقای خواجه نوری رئیس شرکتی که بمدت دوسال توی شرکتش 

 

 کار می کردم آخرش گفت:

 

مال من چون نبوده کبوتره
 

واسه من فرق نداره کجا بره

 

تا کسی دنبال اون نیومده
 

هیچ خطائی ازمون سر نزده

 

اگه هم کسی اومد دنبال اون
 

توخودت پای کار خودت بمون!!!

 

قصه مون خداروشکر  بخیر گذشت
 

کبوتر رفت و... توی ولونش نشست!

 

ف.شیدا

 

شب خوب بخوابید

نظرات 2 + ارسال نظر
میترا پنج‌شنبه 26 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 03:15 ب.ظ

سلام وبلاگ قشنگی و پر محتوی داری به وبلاگ منم سری بزن تا با هم بیشتر همکاری کنیم مطمئن باش بدون هیچ هزینه و وقت ، حتی اصلآ بدون کلیک روی تبلیغات و عضو شدن تو سایتهای مختلف می تونید درآمد داشته باشی مهم اینکه هر وقت که تو اینترنت بری حالا هرکاری داشته باشی دانلود کردن یا وبلاگ update کردن و غیره برات درآمد حساب می شه چیزی واقعا از دست نمی دی حتی اگه وقتی براش نذاری هر 5 ماه $20 می گیری

حمید رضا اکبری شروه دوشنبه 11 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 09:18 ق.ظ http://sharvih.blogfa.com

به روزم با شعر

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد