عمق نگاه ناز تو، رفتم و بی خبر شدم
هوش زسر پریده تا ، جادوی آن نظر شدم
چونکه زتو جدا شدم ،همچو کسی که مّی زده
از در خانه ء خودم ، عابر رهگذر شدم
هیچ نمانده خاطرم ، چه شد مرا کجا شدم
بعد تو با غصه و غم ، یک دل دربدر شدم
دگر مرا کسی ندید َ، میان کوچه ها ی شهر
در دل گوشه های غم ، همسخن قمر شدم
چه کس به باورش رود که در سرای عاشقی
با دل عاشقانه ای مانده و بی ثمر شدم!!!
روم براه خود ولی هجر ترا چه سان برم؟!
چو با دل شکسته ای راهی یک سفر شدم
۲۲ اردیبهشت ۱۳۶۳ شنبه
ســروده فــرزانه شــیدا
|