هرگز اسیر واژه ی رویا نبوده ام حتی به آندم که ... بالهای احساسم در بیکرانه های آبی قلبت سربه سودا میکشید نه آندم نیز اسیر واژه ی رویا نبوده ام ! که حس درون ... فریادهای خویش را بردلم ...خراشی میکرد ... خون آلوده ... به پژواک صدائی ... که درونم ... را پر میکرد وفریاد می کشید : رویا بس !!!! و بس شد ...رویایم !! در روزهای بی فردائی که به بی تو بودن ... رسید ! واشکهایم ...پیش تر ازمن ... به استقبال حقیقت... دوید ....آه...نه ! هرگز اسیر واژه ی رویا نبوده ام!!! فرزانه شیدا
پنجشنبه 8 مرداد 1388 |