چند روزی کبوتری توی خونه
بدون آشـیون ُو آب و دونه
اســـیر پنجره های بســـته شد
اونقدر زد به شیشه تا خـسته شد
نمیدونست راه رفتنش کجاست
از کجا اومده از چپ یا که راست
تا که نزدیک میشدم ، پر می کشید
نه آب ودونه میخورد، نه میخوابید
اونقدر با غصه چش بهم میدوخت
که دلم بحال اون طفلکی سوخت!!!
هرچی که براش میبردم ، نمیخورد
دیدنش ؛ منو ؛ بیادم میآورد
هردومون در آرزوی پرواز
هردومون با زندون غم دمساز
هردومون در آرزوی ، یه نفس
یه نفس براحتی ، دور از قفس
هردومون بفکر پر کشیدنیم
رفتن و به آشیون رسیدنیم
پشت شیشه ها، همه شادی وشور
منو اون ، ز شادی و رهائی دور
؛ شیشه ؛ زندونی واسه جدائیمون
؛ یه قدم ؛ ...
؛ یه قدم ؛ فاصله تا رهائیمون!!!
ولی هردومون ز پرواز ، ناامید
شیشه ها ؛ اسارتو ُ ؛ میدن نوید!!!
همه جا پرنده توی آسمون
منو اون ؛ اسیر بازی زمون!!!
؛ سرنوشت ؛ اونو باین قفس کشید
طفلکی کبوتر ناز و سفید !!!
منو هم یه جور دیگه زندونی کرد
اسیر خونه ز تنهائی ودرد!
عاقبت دلم نیومد ؛ کبوتر
بمونه خسته وتنها ؛ پشت در
شیشه رو، بروی اون ؛ باز کردم
اونو تشویق ، واسه پرواز کردم
کبوتر با شادی و شور پرید
پر زنون رفت وبه آسمون رسید!!!
ولی من ! هنوز اسیر زندونم
تا ابد هم ؛ توی زندون میمونم !!!
....
هر پرنده ای برای پروازه
قفسا رُو ولی ؛ آدم ؛ میسازه!!!
خوبه آدم ؛ اونو ؛ زندونی کنه!!
؛ اونو؛ توی یک هلفدونی کنه!!!
ولی خوب نیست که خودش بمونه توش
همه ی ؛ درا ؛ بشه ، بسته بروش!!!
...
، اسـیرا ، درد اسیرُو ؛ میدونن
واسه این از قفسا هراسونن
اون اسیری که خودش گرفتاره
دیـگرانُــو به قـفس نمیآره
مـنم اون طـفلی رو آزا د کردم
دل ویرونــشُو هم ، شاد کردم
اگه مال کـسی بود کبوتره
حالا بچه رفته ُو جــا هم تره!!!
شایدم اینجوری آشوب کردم !!!
ولی آخرش بگم : خوب کردم!!!
۱۳۶۲/۷/۲۳ مهرماه جمعه
سروده فــرزانه شـــیدا
با سلام
وبلاگ خوبی داری
بازم آپ کن میام
در ضمن یه سوالی داشتم
میخواستم بپرسم که عکسها رو تو پست چه جوری میزاری
همین طور لینک ها رو
ممنونم ازت خیلی لازمش دارم
فعلا خدانگهدار
جواب رو به ایمیلم بفرست
ممنونم